نشدنی ها

ساخت وبلاگ
اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی هایش خالی است
قطاری می رود از تبریز
یکی از کوپه هایش خالی است
سینماهای شیراز پر از تماشاچی است
که حتما ردیفی ار آن خالی است
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عده ای هستند که نمی آیند
شاید،کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم ...

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

باباطاهر همدانی :

مو آن رندم که عصیان پیشه دیرم
به دستی جام و دستی شیشه دیرم

اگر تو بی گناهی رو ملک شو
مو از حوا و آدم ریشه دیرم


نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

گروس عبدالملکیان :

حالا که رفته ای ، بیا

بیا برویم

بعد ِ مرگت قدمی بزنیم

ماه را بیاوریم

و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایت ....

 

لعنتی

دستم از خواب بیرون مانده است

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد

آن گونه که بر کفش تو ننشیند گرد

 

فردا که جهان کنیم بدرود به درد

آه آن همه خاک را چه می خواهد کرد

 

از : فریدون مشیری

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

زنده یاد رهی معیری :

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند

رهی معیری

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم
تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»

آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟


مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود

 

از : محمدعلی بهمنی

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

وصیت نامه مولوی برای کسانی که جهت زیارت مزارش به قونیه می روند :

ز خاك من اگر گندم برآيد

از آن گر نان پزي مستي فزايد

خمير و نانوا ديوانه گردد

تنورش بيت مستانه فزايد

ميا بي دف به گور من ، برادر!

كه در بزم خدا غمگين نشايد...

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

اعتراف حسین پناهی :

اعتراف
من زنگي را دوست دارم
ولي از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از كشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبان ها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولي از آينه مي ترسم!
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم!
من مي ترسم ، پس هستم
اين چنين مي گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم

ولي از روزگار مي ترسم!

(زنده ياد حسين پناهي)

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد

داغ از نوعی که من دیدم تو را دق می دهد

 

«او» که اخمت را گفت و خنده تقدیم تو کرد

آه را می گیرد از من جاش هق هق می دهد

 

برگ هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت

خود به مرگ خویشتن رای موافق می دهد

 

چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی

چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد

 

زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس ؟

دومی ! چون اولی دارد مرا دق می دهد

 

از : کاظم بهمنی

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:04

بغض ِ فروخورده ام ، چگونه نگریم ؟

غنچۀ پژمرده ام ، چگونه نگریم ؟

 

رودم و با گریه دور می شوم از خویش

از همه آزرده ام ، چگونه نگریم ؟

 

مرد مگر گریه می کند ؟ چه بگویم

طفل ِ زمین خورده ام ، چگونه نگریم ؟

 

تنگ پر از اشک و چشم های تماشا

ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم !

 

پرسشم از راز ِ بی وفایی او بود

حال که پی برده ام ، چگونه نگریم ؟

 

از : فاضل نظری

نشدنی ها...
ما را در سایت نشدنی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد nashodani بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 4:00